سياهپوشان افسانه اي


 

نويسنده: مولود شاه کرمي




 
نينجوتسو هنر جنگاوري جنگجويان مخفي اي بود که مانند رعد و برق به دشمن حمله مي بردند و دشمن اصلي سامورايي ها به حساب مي آمدند
هيبت هاي سياهپوش با صورت هاي پوشيده که با يک خيز بلند از ديوارهاي صاف مانند عنکبوت بالا مي روند و به سبک وزني يک پر، از روي پشت بام مثل يک گربه به پشت بام ديگري مي گذرند. آن قدر سريع عمل مي کنند که تنها سايه اي از آنها به چشم مي خورد. وقتي سامورايي ها در خواب هستند، سايه ها به فدايي هاي آنها نزديک مي شوند و در چشم برهم زدني جانشان را مي گيرند. حتي کوچک ترين صدايي هم به گوش ارباب خانه نمي رسد؛ چراکه انسان هاي سياهپوش به سرعت برق و باد، تنها با يک ضربه شمشيري که در نور ماه مي درخشد، جان هر کسي را که بخواهند، مي گيرند.
همه اينها توصيف هايي است که از نينجاها در کتاب ها خوانده يا در فيلم ها ديده ايم؛ آدمکش هايي که در لباس سياه رنگ با قدرت جادويي خود در هنرهاي رزمي و کشتن مهارت بسيار زيادي دارند. اما آيا نينجاها در واقعيت هم همان گونه که توصيف مي شوند، بوده اند؟

نينجاها از کجا آمده اند؟
 

اينکه نخستين بار نينجا براي چه مأموريتي فرستاده شد، هنوز مشخص نيست اما در فرهنگ عامه به آنها «شينوبي» هم گفته مي شود و در زمان هاي کهن از اين مأمورهاي کارکشته براي آدم کشي و جاسوسي استفاده مي شد.
در داستان هاي عامه که بين مردم سينه به سينه گشته، آورده شده که نينجا از وجود شيطان برخاسته که نيمي از آن مرد و نيمي ديگر کلاغ است. به هر حال، نينجا هر جا که باشد و از هر کجا آمده باشد، به نظر مي رسد اين ماموران سياهپوش براي مبارزه با قشر برتر خود يعني سامورايي ها سر بر آوردند. اکثر منابع موجود نشان مي دهد توانايي هاي نينجاها که نينجوتسو نام گرفته و هنر مخفي شدن آنها، بين سال هاي 600 تا 900 بعد از ميلاد مسيح ارتقا يافت. گفته مي شود که در آن زمان شاهزاده شوتوکو شخصي به نام «اوتامون ساحيتو» را اجير کرد تا شينوبي جاسوس او باشد.
با رسيدن سال 850، خاندان تانگ در چين سقوط کرد و تا 50 سال در اين سرزمين آشوب و جنگ به چشم مي خورد. سقوط خاندان تانگ موجب شد تا تعدادي از ژنرال هاي سلطنتي براي نجات جان خويش از طريق دريا به ژاپن بگريزند. از يک طرف، اين فرماندهان با خود تاکتيک و فلسفه جديدي از جنگ براي مردم ژاپن به ارمغان بردند. از سوي ديگر در دهه 1020 تعدادي از راهب هاي چيني نيز به ژاپن سفر کردند و اين در حالي بود که راهب هاي تازه وارد علاوه بر اينکه علم نويني از پزشکي براي ژاپني ها به همراه داشتند، فنون رزمي آنها نيز با ژاپني ها متفاوت بود. همه اين رزم آوري و هنرها از هند برخاسته و پس از سال ها تمرين در کشورهايي مانند تبت و چين، راه درازي را پيموده بود تا به ژاپن برسد. راهب ها فنون رزم آوري خود را به راهب هاي جنگجوي ژاپني که يامابوشي «راهبان کوهستان» نام داشتند، آموزش دادند و به اين ترتيب، يامابوشي ها اولين افراد از خاندان نينجاها بودند.

اولين مدرسه نينجا
 

به مدت يک قرن يا شايد بيشتر از آن، آميزش تاکتيک هاي چيني و ژاپني ها نينجوتسو نام داشت که بدون هيچ قاعده و قانوني رشد کرده بود تا اينکه نخستين بار همه اين فنون مبارزه توسط افرادي با نام هاي «دايسوک توگاکور» و «کاين دوشي» نظم پيدا کرد و جهت خاصي به آنها داده شد. دايسوک که يکي از سامورايي هاي ژاپني بود که در يک نبرد همه چيز خود را از دست داده بود. او در يکي از روزهاي سال 1162 هنگامي که در حال قدم زدن در جنوب غرب کوهستان هونشو بود، با کاين دوشي که يک راهب جنگجو بود، برخورد کرد. آنها بعد از آشنايي با يکديگر به فکر افتادند تا با استفاده از هنر رزم آوري هر يک تئوري جديدي از نبرد را با نام نينجوتسو خلق کنند. به اين ترتيب، دايسوک اولين «نينجا ريو» يا مدرسه نينجا را با نام «توگاکوريريو» تاسيس کرد.

نينجوتسو در برابر بوشيدو
 

هنر جنگاوري سامورايي ها بوشيدو نام داشت و نينجوتسو دقيقاً مقابل بوشيدو قرار گرفت. وقتي سامورايي به جنگ مي رفت، يک حريف را براي خود انتخاب مي کرد و براي يک سامورايي وفاداري و افتخار از هر چيزي مهم تر بود. آنها با پوشيدن لباس هايي به رنگ روشن، هويت خود را براي همه مشخص مي کردند. هرچند بوشيدو هنر رزمي بسيار باشکوه و اصيلي بود. اما هميشه هم در آن جنگجو به هدف خود نمي رسيد و تنها به همين دليل بود که نينجوتسو زاده شد.
نينجا وظيفه داشت تا از هر راه ممکن به هدف خود برسد. نينجاها با استفاده از زهر، فريب، جاسوسي و نيش مار ماموريت هاي ناممکن خود را عملي مي کردند و اين در حالي بود که همه اين راه ها در آداب سامورايي ها خجالت آور به شمار مي رفت. اما بايد گفت که نينجاها همه مأموريت ها را بايد در چهارچوب قوانين خود به نتيجه مي رساندند.
 

لباس و ابزار نينجا
 

در فيلم ها و کتاب هاي امروزي نينجاها معمولاً با لباس هاي سياه رنگ که تنها چشم هاي آنها در آن مشخص است، به تصوير درآمده اند. اما نينجاها براي انجام عمليات شبانه خود لباس هاي آبي پررنگ به تن مي کردند تا ديد حريف خود را مختل کنند. نينجاها در مبارزات خود از شمشير سايز متوسط و نيزه استفاده مي کردند اما مهم تر از همه، اين هنر رزمي نينجا بود که او را نجات مي داد. همچنين نينجاها ابزار مخصوصي را به نام شوکو براي خود ساختند. شوکو قلاب آهني اي بود که براي بالا رفتن نينجا از ديوار استفاده مي شد.

تکنيک هاي جنگيدن نينجا
 

براي اينکه فردي تبديل به نينجا شود بايد در هشت مرحله مهارت لازم را به دست آورد. توانايي بدني، جنگيدن با نيزه، نبرد تن به تن، پرتاب تيغ، استفاده از آب و آتش، استحکام و استراتژي و پنهان شدن همه مراحلي است که نينجا بايد در آن چيرگي لازم را به دست بياورد. در اين بين، تعدادي از نينجاها متخصص مسموم کردن حريف بودند که با زهر ريختن در غذا يا پرتاب کردن تيغ هاي سمي، فرد مورد نظر را مي کشتند.

پايان نينجاها
 

دوران سلطنت ايدو که از سال 1603 آغاز شد و تا سال 1868 ادامه داشت، دوران پايان جنگ هاي ژاپن و صلح در اين کشور بود و در همين زمان، کتاب داستان نينجاها براي هميشه بسته شد. هرچند مشهورترين نينجاهاي تاريخ ديگر زنده نيستند اما هنر و افسانه اي بودن آنها براي هميشه در دل مردم ژاپن و حتي ديگر کشورهاي جهان باقي ماند.

ساسوک ساروتابي
 

ساسوک ساروتابي يکي از مشهورترين نينجاهايي بود که توانايي بسيار زيادي در انجام حرکت هاي آکروباتيک داشت و وفاداري اش شهره خاص و عام بود. گفته مي شود ساروتايي بالاي درخت همراه ميمون ها زندگي مي کرد و توانايي اش به اندازه اي بود که وقتي دشمن به روي او شمشير مي کشيد، با سرعت زياد در يک چشم به هم زدن جا خالي مي داد و در برابر ضربات شمشير به اين سو و آن سو مي پريد.
يکي از داستان هاي مشهور درباره ساروتابي، اين است که يک بار از سوي ارباب خود براي جاسوسي نزد يکي از شوگان ها (فرماندهان نظامي) فرستاده شد. شوگان به ارباب ساروتابي اعلان جنگ داده بود. نينجا توانست با موفقيت وارد قلعه شوگان شود تا صحبت هاي افراد شوگان را درباره چگونگي حمله بشنود که ناگهان توسط سربازان قلعه ديده مي شود. از آنجا که او پيش از اين هم در چنين موقعيت هايي قرار گرفته بود، به سرعت از ديوار بالا رفت و به سمت ديگر ديوار پريد اما از شانس بد در تله اي که براي شکار خرس ها کار گذاشته شده بود، افتاد. مشهور است بعد از اينکه نينجا در تله مي افتد، براي اينکه بتواند فرار کند پاهاي خود را قطع مي کند. اما فرار ديگر غيرممکن بود و سربازان دورتادور او را محاصره کرده بودند. از اين رو نينجا خود را مي کشد تا اسير دشمن نشود.

هاتوري هانزوماساشيگ
 

يکي از مشهورترين نينجاهاي تاريخ هاتوري است که هنوز هم ماجراهاي او در کتاب هاي تاريخي ژاپني ها خوانده مي شود. هاتوري در سال 1541 متولد شد. او پسر هاتوري نانزو ياسوناگا يکي از غلام هاي خانواده تاکوگاوا بود. او از همان کودکي با فنون جنگاوري آشنا و يک جنگجو بار آمد تا اينکه در سال 1557 زماني که خاندان شوگان به اوزيچيجو حمله کردند، هاتوري نخستين توانايي جنگاوري خود را به نمايش گذاشت و از آن زمان به بعد در نبردهاي بسياري از جمله جنگ کاناگاوا در سال 1570 و ميکاتاگاهارا در سال 1572 شرکت کرد. هاتوري در سال 1596 هنگام نبرد با نينجا فوما جان خود را از دست داد.

موموچي ساندايو
 

ساندايو سومين نينجاي مشهور در تاريخ است. او در خانواده اوتومو در منطقه ايگا متولد شد. گفته مي شود ايگا توسط سه خانواده نينجا کنترل مي شد. کنترل قسمت مرکزي را هاتوري ها، شمال را فوجي باياشي ها و جنوب را موموچي ها برعهده داشتند.
اوموموچي سه خانه داشت و اگر در هر يک از خانه هايش به او خوش نمي گذشت، به خانه ديگر پناه مي برد و در هر خانه يک هويت داشت. او بعد از حمله خاندان نابونگا، به شرق مي رود و همان جا در منطقه کي به عنوان کشاورز تا زمان مرگ مشغول به کار مي شود. بعد از مرگ موموچي قبر او ناشناخته باقي ماند تا اينکه چندي پيش قبر او در 24 کيلومتري موزه نينجوتسو کشف شد. نکته جالب در مورد نينجا موموچي اين است که بازماندگان او هنوز هم در يکي از خانه هايش زندگي مي کنند. اما ديگر نشاني از نينجا و نام افسانه اي ساندايو ندارند.

ايشيکاوا گوئيمان
 

ايشيکاوا يکي از قهرمان هاي نينجا در تاريخ ژاپن است که از افراد ثروتمند طلا و اشياي با ارزش مي دزديد و به فقرا مي داد. درباره زندگي ايشيکاوا اطلاعات تاريخي بسيار کمي در دست است اما او يکي از نينجاهاي قهرمان ميان عامه مردم به شمار مي رود. در سال 1642 نخستين بار نام ايشيکاوا در کتاب هاي تاريخي ژاپني ها آورده شد. البته نه به عنوان نينجا، بلکه به عنوان يک دزد. اما با گذشت زمان و تلاش هايي که ايشيکاوا براي از بين بردن خاندان اودا کرد، باعث شد تا همه او را به عنوان يک نينجا بشناسند. گفته مي شود ايشيکاوا بعد از شکست نقشه اش در ترور يکي از جنگجويان به نام تويوتامي، اسير مي شود و او را زنده در آب جوش انداخته و در برابر چشمان فرزندانش مي کشند.

فوجي باياشي ناگاتو
 

ناگاتو يکي از نينجاهاي مشهور است که همزمان با موموچي ساندايو مي زيست. البته او در محدوده موموچي فعاليت نمي کرد. موموچي يکي از نينجاهاي مشهور در شمال ايگا بود و ناگاتو در جنوب شهرت داشت. البته نظريه عجيب ديگري درباره اين نينجا وجود دارد و آن، اينکه گفته مي شود ناگاتو همان موموچي است. زيرا موموچي از ماجراي نبرد اودا نابوناگاس که در سال 1581 رخ داد، کاملاً آگاه بود؛ در حالي که به آن نبرد هيچ کس او را نديده بود.

تايرا مونيتوشي
 

مونيتوشي در سال 1529 در روستاي ياگويي متولد شد. پدرش ليتوشي يکي از معدن داران مشهور روستا بود. مونيتوشي 12 ساله بود که پدرش به ارتش ژنرال کيساوا پيوست تا قدرت خاندان سلطنتي آن زمان را دو چندان کند. اما کيساوا در يک نبرد کشته مي شود و قدرت به دست روستاييان ياگويي که سردسته آنها پدر مونيتوشي بود مي افتد. بعد از پدر قدرت به دست تايرا مي افتد. مونيتوشي بعد از آموختن هنرهاي رزمي در استفاده از نيزه و شمشير تبحر خاصي پيدا مي کند و خيلي زود تبديل به يکي از مشهورترين نينجاها و جنگجويان زمان خود مي شود تا جايي که حتي در 50 سالگي هم مونيتوشي يک نينجاي مشهور بود.
منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 98